هر انسانی ماجرایی دارد. در واقع، آدم‌ها راوی داستان زندگی‌شان هستند. شاید در نگاه اول ساده به‌ نظر برسد؛ اما داستان زندگی هر انسانی شامل دو بخش است: اول، بخشی که به آن آگاهی دارد؛ دوم، بخشی که از آن بی‌خبر است. اصل ماجرا هم در بخش دوم می‌گذرد. آن‌جایی که ما کمتر از آن اطلاع داریم. همان‌جایی که افراد موفق بیشتر آن را می‌شناسند. بنابراین آگاهی از بخش اصلی داستان زندگی‌مان می‌تواند نشاط و وجد دوباره را برایمان به ارمغان بیاورد. کتاب راز سایه با همین هدف نوشته شده است: اینکه آدم‌ها خودشان هستند که می‌توانند نشاط و واقعیت زندگی خودشان را بازیابی کنند.

کتاب راز سایه با بیانی شیوا سعی می‌کند راوی داستان زندگی ما باشد. با خواندن این کتاب می‌توانیم نقاط تاریک زندگی خودمان را پیدا کنیم و سپس این نقاط را به روشنی تبدیل کنیم. در یکی از بخش‌های کتاب، جمله زیبایی آمده که مصداق همین گفته است:

 تا وقتی نفهمیم کیستیم، برای چه قدم به این دنیا گذاشته‌ایم و درس هایی را نیاموزیم که قرار است زندگی به ما یاد دهد، بی‌تردید در دام حقارت داستان شخصی مان گرفتار خواهیم شد        

    شناسنامه کتاب

  • عنوان: راز سایه
  • نویسنده: دبی فورد
  • مترجم: فرناز فرود (پیشنهاد کاربران)
  • تعداد صفحات: ۱۵۹

کتاب راز سایه برای کسانی است که زندگی سختی داشته‌اند، حتی کسانی که در حال حاضر احساس می‌کنند زندگی‌شان طاقت‌فرساست یا کسانی که خودشان را گم کرده‌اند و یا دیگر با خودشان مهربان نیستند. این کتاب به دانشجویان و اساتید روانشناسی نیز پیشنهاد می‌شود؛ چرا که راه برقراری ارتباط با افرادی را که زندگی سختی دارند به‌درستی نشان می‌دهد. در واقع این کتاب برای رده سنی ۱۸ سال به بالا پیشنهاد می‌شود، کسانی که دوست دارند زندگی‌شان را سامان دهند.

هدیه دادن این کتاب به کسانی که احساس می‌کنیم به آن نیاز دارند نیز خالی از لطف نخواهد بود. همچنین این کتاب را می‌توان برای تمامی کسانی که در پذیرش مسئولیت زندگی خودشان دچار چالش شده‌اند، مناسب دانست. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

پذیرش مسئولیت بابت آنچه هستیم، بزرگ‌ترین محبتی است که می‌توانیم در حق خودمان بکنیم؛ زیرا به این صورت می‌توانیم خود را به کمال برسانیم، به نیرویی عظیم دست یابیم و این پذیرش از ما حمایت می‌کند تا جلو برویم و توانایی‌هایمان را بروز دهیم.

درباره نویسنده

دبی فورد (Debbie Ford)، معلم، سخنران و نویسنده آمریکایی، متولد سال ۱۹۵۵ در نیویورک بود. او در زمینۀ رشد فردی پیشگام بوده است. کارگاه‌های آموزشی مشهور او با نام «فراورش سایه» (Shadow Process) به هزاران نفر در سراسر جهان کمک کرد. خانم فورد در برنامه‌های تلویزیونی زیادی شرکت می‌کرد تا سخنان خود را به گوش مخاطب برساند. از جمله برنامه‌های معروفی که میزبان این نویسندۀ معروف بوده‌اند می‌توان به اپرا، صبح بخیر آمریکا، ایده‌های بزرگ با دانی دویچ و فاکس‌نیوز اشاره کرد. دبی فورد مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه جان. اف. کندی در رشته روانشناسی دریافت کرد و همچنین دکترای افتخاری دانشگاه‌های امرسون و جان. اف. کندی را به دست‌آورد.

او فردی انسان‌دوست بود و کمک‌های بشردوستانه زیادی انجام می‌داد. خانم فورد فرزند طلاق بود و مدت‌ها اعتیاد شدیدی داشت. بعدها با صحبت‌های دیپاک چوپرا تحت‌تأثیر قرار گرفت و به‌سوی زندگی جدیدی قدم برداشت.

او مدت‌ها با بیماری سرطان جنگید و درنهایت، در سال ۲۰۱۳ دار فانی را وداع گفت.

بخش‌هایی از کتاب راز سایه

لحظه‌ای که خود را خود کاذب می‌پنداریم، لحظه‌ای که باور می‌کنیم ما داستانمان هستیم، از ملکوت فرومی‌افتیم و به توهم حقیر «من» که جدا و تنهاست، وارد می‌شویم. آنگاه بازی شروع می‌شود؛ این بازی که: «به من نگاه کن: من از تو جدا هستم!» ما در این نمایش بازی می‌کنیم، زیرا به این ترتیب می‌توانیم به این توهم که واقعا موجودات جدا و منفردی هستیم بچسبیم. حتی اگر در این مقطع از سفر معنوی‌مان از نظر فکری درک کنیم که همه ما یکی هستیم، باز هم در سطح ناخودآگاه به تقلا برای حفظ زندگی جدایی که برایمان آشناست و اجتناب از تجربۀ وحدت ادامه می‌دهیم.

ما باور داریم که اگر با حقیقت غایی، یعنی وحدت خود روبه‌رو شویم، منحصربه‌فرد بودنی که به آن چسبیده‌ایم از بین خواهد رفت. اما کار ما روبه‌روشدن با این حقیقت است؛ چرا که زیستن در درون داستان خود و باور توهم جدایی در واقع زندگی کردن بازی «اگر فقط» است؛ «اگر فقط پولدار، مشهور، سالم،باهوش تر، عاقل‌تر، چابک‌تر، تیزتر، جوان‌تر و … بودم، می‌توانستم در این بازی برنده شوم و خوشبختی ای را که شایسته آن هستم به‌ دست آورم»، «وقتی خانه جدیدی بخرم، اتومبیل نویی تهیه کنم، لباس‌های گران بخرم و …، حالم خوب می‌شود»، «اگر فقط قدرم را می‌دانستند، به من احترام می‌گذاشتند، دوستم داشتند، به من توجه می‌کردند… ، عمیق‌ترین خواسته‌هایم برآورده می‌شد».

یا شاید بازی شما بازی خلاص‌شدن از شر چیزی باشد: «اگر فقط این همه خودخواه، چاق، تنبل، خشمگین، بداخلاق، خسته، بی‌پول و… نبودم»، «اگر فقط فرزندانم، شوهرم، مادرم و… خوش‌اخلاق‌تر بودند». یا شاید هم این بازی: «وقتی که به وزن دلخواهم برسم، وقتی که هدف زندگی ام را بیابم و… ، راضی خواهم‌شد».