همه امور را به خدا بسپار

 

وقتی که حال تیره ی دلتنگی و نومیدی در شما نفوذ می کند‘بهترین و ساده ترین راه زدودن آن‘خندیدن است. خنده واگیردار است.
اگر کسی کنار شما بخندد‘متوجه خواهید شد که به سختی می توانید جلو خنده ی خود را بگیرید.

 

مردی را می- شناسم که دیوار اتاقش پر از تصاویر افرادی است که از ته دل قهقهه سر داده اند. او هرگاه که احساس افسردگی و یا غم می کند‘نگاهی به آن تصاویر می اندازد‘آن گاه نمی تواند جلو خنده اش را بگیرد و بلا فاصله شادمان می شود.

 

روزی ماجرای مردی را خواندم که به روشی ساده به افراد بیمار خدمت می کرد.
همه ی چیزی که داشت آلبومی ارزانقیمت بود؛مجموعه ای از تصاویر “افراد خندان” که از روزنامه ها و مجلات بریده شده بود.او با این البوم نزد بیمارانی می رفت که بسیاری از انان از شدت درد رنج می بردند. انان روزها بود که معنای لبخند را فراموش کرده بودند‘اما با دیدن این تصاویر خندان به خنده می افتادند؛لحظه ای ناراحتی های جسمانی خود را فراموش می کردند و حالشان بهتر می شد. بی تردید این کار به بهبودشان سرعت می بخشید.

 

خنده داروست و به تقویت عضلات اخلاقی کمک می کند.خنده در حقیقت بالا برنده احساسات روحانی و معنوی است.

 

وقتی که غمگین یا افسرده هستید‘در آیینه به صورت خود نگاه کنید‘ببینید چقدر عبوس و زشت است و هیچ مشابهتی به صورت واقعی شما ندارد.فشاری که در چهره تان دیده می شود ناشی از احسا ساتی منفی است که ذهن را به ویرانی می کشد.

 

یکی از راههای در هم شکستن نیروی احسا سات منفی‘آسودن است.تمام بدن خود را شل کنید.پی می برید صورت آخرین قسمت بدن و دهان آخرین عضو آن است که شل می شود.پس لبخند بزنید و بخندید‘خواهید دید که ابرها چه زود نا پدید می شوند و دوباره خوشحال می شوید!

راز این آسودن در چند کلمه نهفته است:”همه چیزرا رها کنید”.زندگی پراست از حوادث دوست داشتنی و ناگوار پیش می آید‘توازن خود را از دست می دهیم و این باعث ایجاد احساسی منفی می شود که خود را به صورت غم یا افسردگی بروز می دهد .

 

یکی از روش های مؤثر برخورد با چنین وضعی ریشه یابی موضوع و “رها کردن” عامل و علت احساس منفی است‘رها کنید! همه چیز را رها کنید!

 

 

این شعر را بخوانید و از آن لذت ببرید:

به او اعتماد کن‘وقتی تردیدهای تیره به تو هجوم می آورد!

به او اعتماد کن ‘وقتی که نیرویت کم است!

به او اعتماد کن زیرا وقتی که به سادگی به او اعتماد کنی‘اعتمادت سخت ترین چیزها خواهد بود.

 

در این دنیای گذرا‘دنیایی که چیزها می آیند و می روند‘هیچ چیز باقی نمی ماند‘پس آیا چیزی ارزش نگران شدن دارد؟ همه چیز را رها کنید‘هرچه بیشتر رها کنید‘توان بیشتری را برای وظایف سازنده و خلاق زندگی خود حفظ می کنید.

 

برای آسودن و استراحت کردن باید رها کردن را بیاموزیم.
آسودن حقیقی‘ساکن شدن در خداست تا زمانی که خداوند نیروی خود را در ما جاری سازد وتمام هستی ما را لبریز کند.
بنابراین گاه لازم است که گاه سکوت کنیم. سادو واسوانی می گوید:”نخستین واژه کتاب زندگی سکوت است”.
خاموش در حضور خدا بنشینید‘به جلال او بنگرید‘آن گاه خود را رها کنید؛این خاموش بودن است .
در خاموشی نیروی خداوند در درونمان جریان می یابد و ما را برای زمان عمل “قابل استفاده” می سازد.

نیروی حقیقی زندگی در نیروی سکوت نهفته است‘اما دنیا نیروی عمل را پرستش می کند.بسیاری از اعمال دنیا بی رحمانه‘تهاجم آمیز و آلوده به خون خواهی است.

نیروی حقیقی به کسی تعلق دارد که اتکا به خداوند را آموخته است.چنین کسی تصویر دقیق آرامش می شود و به دنیایی که در هیاهو‘نفاق‘نفرت و تقلا سرگردان است‘آرامش می تاباند.

از چنین فردی امواج شفابخش آرامش همچون رودخانه ای آرام در بیابان زندگی جاری می شود.او همه کسانی را که نزدش می آیند تقدیس می کند و خود نیز تقدیس می شود.

ما با تقلا‘جدیت و سخت کار می کنیم‘اما به هیچ چیز نمی رسیم. برای سود اجتماع‘ملت و نوع بشر تلاش به خرج می دهیم.
سلامت‘دارایی‘آسایش و رفاه خود را قربانی می کنیم‘ولی کار ما هیچ تأثیری ندارد و دنیا به سرعت رو به نابودی می رود.
دلیل آن این است که ما با اراده ی الهی هماهنگ نیست .کار ما به هواهای نفس آلوده است‘انگیزه های نفسانی‘میل به برتری و انتظار گرفتن پاداش در جهان آخرت .ما نفس خود را رها نساخته ایم .زندگی خود را وقف بزرگ کائنات نکرده ایم.
کسی که زندگی و همه چیز خود را به درگاه خداوند پیشکش می کند‘با آرامشی که در قلبش ساکن است به کار می پردازد.
او به عنوان خدمتکار خدا و ابنای بشر کار می کند. خداوند راهنمای کارش می شود.

او می گوید: ” نه من ‘بلکه خداوند به وسیله ی من کار می کند”.کار او همیشه کار خداست.در کارش عجله ‘تقلا ‘ ناآرامی ‘جنجال و دویدن بی هدف وجود ندارد.در کار او بی قراری نیست ‘بلکه سراسر آرامش است؛آرامشی که به همگان منتقل می شود .در کار او عشق به همگان نهفته است.

آیا ما به همه عشق می ورزیم:به انسانها ‘پرندگان و حیوانات ؟دوست داشتن دوستان آسان است ‘اما آیا افرادی را که بدخواه ما هستند نیز دوست داریم؟ دوست داشتن کسانی که ما را می ستایند آسان است آیا کسانی را که آزارمان می دهند دوست داریم؟ آیا به خداوند و هرآنچه خلق کرده است عشق می ورزیم؟

تا زمانی که عشق ورزیدن و خندیدن را نیاموخته ایم‘آماده ی ورود به قلمرو خداوند نیستیم .
قلب ما سخت شده است‘باید نرم‘لطیف و منعطف شود ‘خاک ما حاصلخیز نیست‘ باید آن را با عشق و خنده شخم بزنیم .
اگر زمین سفت باشد‘دانه ای نخواهد رویید .زمین را آماده کنید ‘این کار با عشق و خنده میسر است.

برگرفته از کتاب برای آن به سوی تو می آیم