کتاب فوتبال علیه دشمن به قلم سایمون کوپر، قدرت و نفوذ فوتبال در عرصه‌های غیر فوتبالی را مورد بررسی قرار داده و از تأثیر فوتبال در دگرگونی ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی صحبت می‌کند.

فوتبال چیزی فراتر از محبوب‌ترین بازی جهان است. به تعبیر بسیاری از افراد فوتبال یک زبان بین‌المللی است که حکم مرگ و زندگی را دارد. پله معتقد است فوتبال بازی زیبایی است که جنگ‌ها را آغاز می‌کند و به پایان می‌رساند و بسیاری از دیکتاتورها را در قدرت نگه داشته است.

فوتبال علیه دشمن (Soccer against the enemy) در سال ۱۹۹۳ در نوزده فصل به چاپ رسید. ده سال بعد با افزودن دو فصل دیگر و ضمیمه تجدید چاپ شد. اثر حاضر در سال ۱۳۸۹ با ترجمه‌ی «عادل فردوسی پور»، مجری و گزارشگر محبوب فوتبال، در ایران منتشر شد و به سرعت در لیست پرفروش‌های بازار کتاب قرار گرفت.

سایمون کوپر (Simon Kuper) برای بررسی تأثیر فوتبال بر سیاست و فرهنگ به ۲۲ کشور سفر کرد. او در تلاش بود تا بداند چه چیزی باعث می‌شود کشورهای مختلف این بازی ساده را این‌قدر متفاوت بازی کنند.

وی در طول این سفرها با تعداد زیادی از هواداران متفاوت فوتبال روبه‌رو شد، از هوادار اهل برلین شرقی که پلیس امنیتی آلمان شرقی به خاطر طرفداری تیم محبوبش آزارش داد، تا ژنرالی آرژانتینی که دیدگاه خودش را راجع به تاکتیک‌ها داشت.

تلاش‌های او اشتراک ترسناک بین فوتبال و سیاست را روشن کرد. خصوصا در دوران حادثه یازده سپتامبر امثال بن لادن به شدت دغدغه‌ی فوتبال داشتند.

از زمان نگارش این کتاب تاکنون بزرگ‌ترین تغییر فوتبال جهانی، رشد فوتبال زنان بوده است. در شرایطی که اتحادیه‌ی فوتبال انگلیس در بیشتر سال‌های قرن بیستم فوتبال زنان را ممنوع کرده بود. فوتبال زنان طبق گزارش‌ها سریع‌ترین رشد ورزشی را با سی میلیون بازیکن در جهان داشته است. با این حال ‌جز جوش‌ و خروش کوتاه ‌مدت امریکایی‌ها در هنگام برگزاری جام‌ جهانی زنان، کمتر کسی آن را دنبال می‌کند. لیگ حرفه‌ای زنان امریکا در سال ۲۰۰۳ به دلیل استقبال کم تعطیل شد.

خارج از اروپا کماکان اختلاف‌های فرقه‌ای و قبیله‌ای وجود دارد. حسابی سرانگشتی نشان می‌دهد هر چه آزادی در کشوری کمتر باشد، فوتبال اهمیت بیشتری پیدا می‌کند؛ همان‌طوری که در شمال افریقا، خاورمیانه و خلیج فارس اهمیت بسیار زیادی دارد.

در بخشی از کتاب فوتبال علیه دشمن می‌خوانیم:

واقعه‌ی هامبورگ نه ‌تنها نهضت مقاومتی نبود که ما در پی‌اش بودیم، بلکه نبردی بود که هرگز در آن برنده نشدیم. این بازی به نوعی جنگ را دوباره برای همه تداعی کرد: به ‌طور خلاصه پس از بازی هامبورگ تمام هلندی‌ها، از کاپیتان تیم‌ ملی گرفته تا هوادارِ نخست‌ وزیر، همه برابر بودند. بازیکنان چنین فضایی را ایجاد کردند.

پس از بازی، در هتل اینترکنتیننتال به رقص و پایکوبی پرداختند و آواز «ما راهی مونیخ می‌شویم» را خواندند که آواز هواداران است و «هنوز قرار نیست به خانه برویم» که آواز معروف مشروب‌ خواران است. در هتل، شاهزاده یوهان‌فریسو، پسر دوم ملکه‌ی هلند هم به جمع ملی‌ پوشان پیوست و آواز «آیا آواز آلمانی‌ها می‌شنوید؟» را خواند. گولیت گفت دوست داشت آن موقع در میدان لایدشپلاین آمستردام باشد: «به‌ هر حال در آلمان نمی‌شود جشن درست ‌و حسابی گرفت.» او واژه‌ی bobo را در توصیف یک مقام رسمی شیک اما بی‌مصرف اختراع کرد که این کلمه وارد زبان هلندی شد. حالا هلندی‌ها همدیگر را «بوبو» صدا می‌زنند.

همان ‌طور که هلندی‌ها به رعایت مساوات معروف بودند، آلمانی‌ها کماکان مغرور به حساب می‌آمدند. هانس فن‌بروکلن دروازه‌بان هلند در این ‌باره می‌گوید: «نوع رفتار آلمانی‌ها با بازیکنان حریف غیر قابل قبول است. اگر آن‌ها در راهرویی به عرض یک متر هم با شما برخورد کنند، حتا آن‌قدر بانزاکت نیستند که سلام ‌و علیکی بکنند.»

واقعیت این است که آلمانی‌ها کاملاً (واقعاً کاملاً) مسائل اخلاقی مسابقه را فراموش کردند. حتا بکن‌باوئر، آلمانی خوب، که پس از بازی سوار اتوبوس هلندی‌ها شد تا پیروزی را به حریف تبریک بگوید، شکست مقابل هلند را سزاوار تیمش ندانست.