راز های موفقیت در انتخاب همسر

انتخاب همسر مثل دکمه اولی لباس می باشد، اگر اشتباه بسته شوند، تا آخرین دکمه اشتباه بسته می شود.

منتها دکمه را میتوان دوباره باز و بسته کرد اما همسر!!

کسی که خودش به آرامش و وحدت نرسیده باشد ، با ازدواج هم به آرامش نخواهد رسید!

انسان هایی به وحدت می‌رسند، که این دیوار ها را پشت سر بگذارنند:

صلح با طبیعت
صلح با مردم
صلح با خدا
صلح با خودش

 

****

 

دومین راز موفقیت:  اهمیت نیت پاک

نیت خراب ، دنیا را خراب میبیند و همه چیز را خراب می کند.

(داستان میمونی وجود دارد)

طبق این داستان شخصی تجارتش آوردن کلاه از شهر به روستا بود، خلاصه این شخص بین راه از خستگی میخوابد و یک کلاه را زیر سرش می گذارد و سایر کلاه را در کناری میگذارد.

از خواب که بیدار می شود میبیند که تمام کلاه را میمون بردند و بالای درخت ایستادن، تنها یک کلاه برای وی باقی مانده.

این شخص یه ترفند پیاده می کند و کلاه خود را میگذارد روی سرش، تمام میمون ها همین کار را می کنند بعد کلاه از سرش بر میدارد و محکم به زمین میکوبد.

تمام میمون ها از بالایی درخت این کار را انجام میدهند و کلاه ها روی زمین می افتد و تاجر آنها را جمع می کند و به روستا میرود.

سال ها بعد نوه همین تاجر این کار را ادامه می دهد و  دقیقا میمون ها هم همین کار را با وی می کنند.

این نوه کم تجربه به یاد کاری که پدر بزرگش انجام داد افتاد و مجددا همان بازی با میمون ها انجام داد اما این بار میمون ها کلاه را روی زمین ننداختن و جواب دادن،

فکر کردی فقط خودت پدر بزرگ داری!

دست بالای دست بسیار است.

****

 

سومین راز موفقیت:  بصیرت

آگاهی از درون مهم است، نباید اهمیت زیاد به جذابیت و تجملات داد.

یک داستان در این رابطه:

دو نفر کنار یکدیگر قرار میگذارند که گیلاس بخورند!

یکی بینا و دیگری نابینا است.

قرار آنها این بود که تک تک گیلاس بخورند اما بعد از گذشت مدتی فرد نابینا اعتراض میکنه به شخص بینا!

میگوید برای چی داری ۳ تا ۳ تا گیلاس میخوری!؟

فرد بینا در جواب می گویید تو که کور هستی از کجا میدونی که من دارم ۳ تا ۳ تا گیلاس میخورم؟

فرد  نابینا پاسخ میدهد : چون من دارم ۲ تا ۲ تا می خورم و تو هیچ اعتراضی نکردی!

یه این ترفند می گوییند بصیرت.

****

 

چهارمین رمز موفقیت : نشاط را حفظ کنید

ای انسان تو در جستجوی شادی باش، زیراحق نداری دل مرده باشی تحت هر شرایط شادیت را حفظ کن چون غم و اندوه خود به خود به سویت هجوم می آورند.

آدم ها دو نوع اند:

نوع اول: هنگامی صبح از خواب بیدار می شوند می گویند، خدارو شکر برای امروز ، روز عالی و صبح پرنشاط و پر از آرامش است.

نوع دوم: آدم های غمگینی اند، که نمیتوانند سپاس گذار باشند، در جواب آن صبح این پاسخ می‌دهند،

که خدا رحم کنه دوباره صبح شد.

****

پنجمین راز موفقیت: داشتن امید

داستان:

آزمایش صورت گرفت روی تعدادی موش ها که، درون یک استخر انداختن و آنها را با طناب بستن تا درون آب باقی بمانند.

موش ها پس از ۱۷ دقیقه در آب استخر مردند.

اما برای بار دوم این آزمایش را از اول تکرار کردند با این تفاوت که دقیقه هفت همه موش ها یک بار از آب بیرون آوردن و برای ۳۰ ثانیه گذاشتن که نفس بکشن و دوباره آن موش ها به زیر آب درون استخر با طناب بستن!

به نظر شما برای بار دوم چند دقیقه زیر آب دوام آوردند؟

برای بار آخر موش ها ۲۶ ساعت در زیر آب زنده ماندن.

میدنی چرا؟

چون برای ۳۰ ثانیه نفس کشیدن و این امید برای موش ها بود که دوباره از آب بیرون خواهند آمد تا ۲۶ ساعت صرف شد و سپس دیگر زنده نمانندد.

****

ششمین راز موفقیت: توکل

یعنی توکل این است  تو کار خودت را انجام بده و کار خدا را به خدا بسپار، یعنی در هر لحظه تسلیم خدا بودن.

داستان:

برای درک بهتر این داستان را بخوانید که باعث  تشکیل زندگی انسان و نگرانی ها غیر ضروری به همین ترتیب است، یک داستان گاوی است که حسابی فربه و چاق بوده اما از ترس این که خشک سالی شده است، هر روز غصه فردا را می خورد که فردا ناهار چی بخوریم و از همین غصه خوردن هر روز لاغر تر می شد با توجه به این که کاملا سیر می شد و هیچ روزی گرسنه نمی ماند اما این نگرانی غیر ضروری باعث لاغر شدن آن گاو گردید.

چون گاو توکل نمی کرد.

****

 

هفتمین راز موفقیت: قضاوت صحیح

قضاوت دوران مجردی با دروان متاهلی کاملا متفاوت است.

هر چند که نباید در مورد مطالب غیر ضروری و انسان دیگر خودمان را مقایسه کنیم و یا برای ازدواج بایستی از قبل ازدواج مقایسه های خوب و صحیح انجام شود.

اما بعد از ازدواج دیگر نباید قضاوت کرد.

داستان:

برای درک راحت تر موضوع

شخصی رفت پیش دکتر و گفت زنم مدتی گوشش سنگین شده چه کار کنم که درمان بشه؟

دکتر پاسخ داد برو از ۴ متری با همسرت حرف بزن و اگر پاسخی دریافت نکردی ۱ متر  ۱متر نزدیک شو تا پشت سرش برسی.

قطعا” مشکل و راه حل پیدا خواهد شد.

آقاه میره و همین کار و میکنه و سوال میکنه که شام چی داریم؟

و هی نزدیک و نزدیک تر می شود که به آنجا میرسد که پشت گوش همسرش میرسه و می پرسه شام چی داریم و خانم پاسخ میده که!

زهر مار من ۴ بار گفت خوراک لوبیا داریم!

علت این امر قضاوت نا عادلانه آقا بود!

عیب خودش نمیدید و به حساب زنش می گذاشت.

****

هشتمین راز: مدیریت_کنترل _سرکوب

هر کدام باید در جای خود انجام گردد و گرنه ممکن است جواب غیر منطقی و غیر درست به دست ما برسد.

تشخیص بجای تشویق و تنبیه که چگونه باید جایگزین گردد.

اول باید دلیل انتخاب مطرح گردد بعد پل ها و بعد سایر موارد مورد نیاز را باید بررسی کرد.

هر چند که نباید هرگز فرزندان و همسر خود را سرزنش کرد زیرا به ضمیر ناخود آگاه دستور صادر می گردد، که توانایی خود را از دست بدهد.

داستان:

پدر خانواده، برای قرار کاری فردا یک شلوار می خرد و دیر وقت به خانه باز می گردد.

اما شلوار ۱۵ سانت بزرگ است و باید کوتاه گردد.

خانم خانه به خاطر دیر آمدن شوهرش اصلا زیر بار نمی رود.

دختر وی پاسخ میدهد که فردا امتحان دارم  و بی خیال من بشو

آقا، میگه که خودم کوتاش می کنم که شلوار مناسب برای فردا داشته باشم.

شلوار آماده کنار می گذارد و با خیال راحت به خواب میره.

همسر وی ناراحت از عذاب وجدان شروع به ۱۵ سانت کوتاه کردن مجدد می کند.

دختر وی بعد از اذان صبح مجددا” ۱۵ سانت کوتاه می کند.

و

به نظر شما فردا صبح پدر خانواده با چه نوع شلواری به سر قرار کاری می رود؟

عدم کنترل و مدیریت و سرکوب باعث شده که این مشکل روانه گردد.

داستان دیگر:

در مورد یه پادشاه است که به یکی از سربازان قصر سر می زند و می بیند که لباس نازک به تن دارد و در سرمای زمستان در سر پست است.

به نگهبان میگه لباست خیلی نازک من الان دستور لباس گرم برات میدم!

سر باز گفت من سالیان دراز است که با همین لباس نازک دارم نگهبانی میدهم و افتخاری است برای من!

شاه سر حرف خود است و میگه سرباز منتظر لباس گرم باش.

خلاصه پادشاه فراموش می کند که دستور لباس گرم دهد.

۱ ساعت بعد وقتی به سرباز میرسند برای تعویض پست!

میبنند که سرباز از سرما یخ زده و با نامه ای حاوی اطلاعاتی که نوشته بود که پادشاه وعده لباس گرم دادی و لباس به ما ندادی ما باهمین لباس سال ها نگهبانی دادیم اما اکنون از سرما در حال منجمد شدنم!

چه گفتی ای سرور که چنین شد؟

به نظر شما علت چیست؟

از این داستان می توان به قدرت ضمیر ناخوآگاه و قدرت آن پی ببریم  ونحوه دستور دادن به آن را بیاموزیم و چیزای خوب جذب و باور کنیم

و

برداشت بعدی به عدم کنترل و مدیریت وسرکوب نادرست پادشاه پی میبریم!

****

هنر عشق در پیوند تفاوت هاست و معجزه اش، نادیده گرفتن کمبود هاست

 

گزیده ای از سخنرانی های آقای دکتر انوشه