حضرت نوح علیه السلام در قرآن

نام حضرت نوح علیه السلام ۴۳ بار در قرآن کریم آمده است و یک سوره به نام او اختصاص داده شده است و حدود ۱۱۴ آیه از آیات قصص قرآنى درباره شخصیت نوح و دعوت او مى‌باشد. آیات زیر آیاتی هستند که نام حضرت نوح علیه السلام یا داستانی مرتبط با آن حضرت در آنها ذکر شده است: سوره نساء، آیه ۱۶۳ • سوره اعراف، آیه ۶۹ • سوره توبه، آیه ۷۰ • سوره یونس، آیه ۷۱ • سوره هود، آیه ۳۶ • سوره هود، آیه ۸۹ • سوره ابراهیم، آیه ۹ • سوره اسراء، آیه ۳ •سوره مریم، آیه ۵۸ • سوره حج، آیه ۴۲ • سوره شعراء، آیه ۱۰۵ •سوره عنکبوت، آیه ۱۴ • سوره احزاب، آیه ۷ • سوره صافات، آیه ۷۹ • سوره ص، آیه ۱۲ • سوره ق، آیه ۱۲ • سوره غافر، آیه ۵ • سوره نوح، آیه ۲۶ • سوره نجم، آیه ۵۲ • سوره قمر، آیه ۹ • سوره تحریم، آیه ۱۰

چند نمونه از آیاتی که نام حضرت نوح علیه السلام در آنها آمده است:

«وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلّا خَمْسِینَ عاماً»: و به راستى، نوح را به سوى قومش فرستادیم پس در میان آنان ۹۵۰ سال درنگ کرد… (سوره عنکبوت، آیه ۱۴)
«وَأُوحِیَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ»: به نوح وحی شد که: «جز آنها که (تاکنون) ایمان آورده‌اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس از کارهایی که مى‌‌کردند، غمگین مباش! (سوره هود، آیه ۳۶)
«سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ»: سلام بر نوح در میان جهانیان باد! (سوره صافات، آیه ۷۹)
«وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا»: نوح گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! (سوره نوح، آیه ۲۶)

بعثت و رسالت نوح علیه السلام

در زمان نوح علیه السلام فساد در زمین شایع گشت و مردم از دین توحید و از سنت عدالت اجتماعى روی گردان شده و به پرستش بت ها روى آوردند و خداى سبحان نام چند بت آن روز را که عبارت بودند از “ود”، “سواع”، “یغوث”، “یعوق” و “نسر” در سوره نوح علیه السلام ذکر کرده.

فاصله طبقاتى روز به روز بیشتر شد و آنهایى که از نظر مال و اولاد قوى تر بودند حقوق ضعفاء را پایمال کردند و جباران، زیردستان را به ضعف بیشتر کشانیده و طبق دلخواه خود بر آنان حکومت کردند.[۳]

 

در این زمان بود که خداى تعالى نوح علیه السلام را مبعوث کرده و او را با کتاب و شریعتى به سوى آنان گسیل داشت تا از راه بشارت و انذار، به دین توحید و ترک خدایان دروغین دعوتشان نموده مساوات را در بینشان برقرار سازد.[۴]

 

دین و شریعت نوح علیه السلام

حضرت نوح علیه السلام نخستین پیامبر اولوالعزم است که دارای شریعت و کتاب مستقل بوده است. به طورى که از آیات مربوط به داستان نوح علیه السلام برمى آید. آن جناب همواره قوم خود را به توحید خداى سبحان و ترک شرک دعوت مى‌ کرد، و به طورى که از دو سوره نوح و سوره یونس، و سوره آل عمران آیه ۱۹ برمى‌آید آنان را به اسلام مى‌خواند، و به طورى که از سوره هود آیه ۲۸ استفاده مى‌شود از آنان مى‌خواسته تا امر به معروف و نهى از منکر کنند و نیز همان طور که از آیه ۱۰۳ سوره نساء و آیه ۸ سوره شورى برمى آید، نماز خواندن را نیز از آنان مى‌خواسته و بطورى که از آیه ۱۵۱ و ۱۵۲ سوره انعام برمى آید رعایت مساوات و عدالت را نیز از آنان مى‌خواسته و دعوتشان مى‌کرده به این که به فواحش و منکرات نزدیک نشوند، راستگو باشند و به عهد خود وفا کنند و به طورى که از آیه ۴۱ سوره هود برمى آید آن جناب اولین کسى بوده که مردم را دعوت مى‌کرده به این که کارهاى مهم خود را با نام خداى تعالى آغاز کنند.

پاسخ قوم نوح علیه السلام به دعوت او

از آیات سوره نوح و سوره قمر و سوره مومنون برمى آید که آن جناب قوم خود را دائما دعوت مى‌کرده به این که به خداى تعالى و آیات او ایمان بیاورند و در این دعوت منتهاى جد و جهد را به خرج مى‌داده و شب و روز و آشکارا و پنهان وادارشان مى‌کرده به این که حق را بپذیرند، ولى قومش جز به عناد و تکبر خود نمى‌افزودند، هر قدر او دعوت خود را بیشتر مى‌کرده آنان سرکشى و کفرشان را بیشتر مى‌کردند و به جز اهل و اولادش و عده اندکى از غیر آنان ایمان نیاوردند، به طورى که دیگر از ایمان آوردن سایرین به کلى مایوس گردید در آن هنگام به درگاه پروردگار خود شکایت برده و از او طلب نصرت کرد.

 

از آیات سوره عنکبوت برمى آید که آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولى قوم او را جز به استهزاء و مسخره کردن و نسبت جنون به او دادن عکس العملى از خود نشان ندادند، آنها وى را متهم مى‌کردند به این که منظورش این است که به آقایى و سرورى بر ما دست یابد، تا آن که در آخر از پروردگار خود یارى طلبید.

 

و از آیات سوره هود استفاده مى‌شود که بعد از این استنصار، خداى تعالى به وى وحى کرد که از قومش به جز آن چند نفرى که ایمان آورده اند احدى ایمان نمى‌آورد و آن جناب را درباره قومش تسلیت گفت و دلگرمى داد و به طورى که از آیات سوره نوح استفاده مى‌شود، نوح علیه السلام قوم خود را به هلاکت و نابودى نفرین کرد و از خداى تعالى خواست تا زمین را از لوث وجود همه آنان پاک کرده و احدى از آنان را زنده نگذارد و بطورى که از آیات سوره هود برمى آید خداى تعالى به آن جناب وحى کرد که زیر نظر ما و طبق وحى ما یک کشتى بساز.

 

 

کشتى سازى نوح علیه السلام

از آیات سوره هود برمى آید که خداى تعالى به آن جناب دستور داد تا کشتى را با تایید و تسدید او بسازد و آن جناب شروع به ساختن آن کرد که مردم دسته دسته از محل کار آن جناب گذشته و او را مسخره مى‌کردند، چون کشتى آب مى‌خواهد و کشتى سازى باید در لب دریا باشد و آن جناب این کار را در بیابانى بدون آب انجام مى‌داد و همین باعث مى‌شد که مردم او را مسخره کنند و آن جناب در پاسخشان مى‌فرمود اگر امروز شما ما را مسخره مى‌کنید بزودى خواهید دید که ما شما را مسخره مى‌کنیم و بزودى خواهید فهمید که کسى که دچار عذاب گردد خوار و ذلیل و بیچاره مى‌شود و عذابى که مى‌آید عذابى است مقیم و غیرقابل زوال و نیز از دو سوره هود و سوره مومنون برمى آید که خداى عزوجل براى نزول آن عذاب، علامتى قرار داده بود و آن این بوده که آب از تنورى بالا مى‌زند.

 

نزول عذاب بر قوم نوح و آمدن طوفان

نوح علیه السلام همچنان که از سوره هود و مؤمنون استفاده مى‌شود مشغول ساختن کشتى بود تا این که آن را به اتمام رسانید و امر خداى تعالى مبنى بر نزول عذاب صادر شد و آن تنور شروع به جوشیدن کرد، در این هنگام خداوند متعال به آن جناب وحى فرستاد که از هر حیوان یک جفت نر و ماده سوار کشتى کند و نیز اهل خود را به جز افرادى که مقدر شده بود، هلاک شوند یعنى همسرش که خیانت کار بود و فرزندش که از سوار شدن امتناع ورزیده بود و نیز همه آنهایى که ایمان آورده بودند، سوار کند.

 

و از سوره قمر برمى‌آید همین که آنها را سوار کرد خداى تعالى درهاى آسمان را به آبى ریزان باز کرد و زمین را به صورت چشمه‌هایى جوشان بشکافت، آب بالا و پایین براى تحقق دادن امرى که مقدر شده بود دست به دست هم دادند و نیز از سوره هود استفاده مى‌شود که رفته رفته آب زمین را فراگرفت و بالا آمد و کشتى را از زمین کند، کشتى در موجى چون کوه‌هاى بلند سیر مى‌کرد و طوفان همه مردم روى زمین را فراگرفت و همه را در حالى که ستمگر بودند، هلاک کرد و خداى تعالى به آن جناب دستور داده بود همین که در کشتى مستقر شدند خدا را در برابر این نعمت که از شر قوم ستمکار نجاتشان داد حمد بگویند و در پیاده شدن از او برکت بخواهند و نوح علیه السلام گفت: «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (سوره مؤمنون، آیه ۲۸) و نیز گفت: «رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ». (سوره مؤمنون، آیه ۲۹)

 

بعد از آن که طوفان به دلیل آیه ۷۷ سوره صافات عالم گیر شده و مردم روى زمین همه غرق شدند، خداى تعالى به زمین فرمان داد تا آب خود را ببلعد و به آسمان نیز فرمان داد تا از باریدن بایستد، آب از ظاهر زمین کاسته شد و کشتى بر بالاى کوه جودى قرار گرفت و فرمان «…وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(سوره هود/آیه ۴۴)؛ دورى باد بر علیه ستمکاران» صادر شد، آنگاه خداى تعالى به نوح وحى کرد که: اى نوح! از کشتى پایین آى و با سلامى از ناحیه ما و برکاتى بر تو و امت هایى که با تواند پیاده شو که بعد از این طوفان، دیگر هیچ گاه دچار طوفانى عالم گیر نخواهند شد چیزى که هست بعضى از این نجات یافتگان، امت هایى هستند که خدا در دنیا از متاع هاى زندگى دنیا برخوردارشان مى‌کند و سپس عذابى دردناک آنان را فرامى گیرد، پس نوح و همراهان او از کشتى خارج شده و در زمین قرار گرفتند و خدا را به توحید و اسلام پرستیدند و زمین را به ارث دست به دست به ذریه هاى خود سپردند و خداى سبحان تنها ذریه نوح را باقى گذاشت.[۵]

 

غرق شدن پسر نوح

نوح علیه السلام هنگامى که سوار کشتى مى‌شد دید که یکى از پسرانش سوار نشده و علتش این بوده که به وعده پدرش مبنى بر این که هر کس از سوار شدن تخلف کند غرق خواهد شد ایمان نداشته، وقتى چشم نوح به او افتاد که در کنارى ایستاده، صدا زد که اى پسرم بیا با ما سوار شو و با کافران مباش.

 

پسر دعوت پدر را این طور رد کرد که من بزودى به یکى از کوه ها پناه مى‌برم تا مرا از خطر آب حفظ کند. نوح علیه السلام گفت: امروز هیچ چیزى نمى‌تواند احدى را از عذاب الهى حفظ کند مگر کسى را که خدا به او رحم کرده باشد که منظورش همان کسانى است که سوار کشتى بودند – پسر نوح به این پاسخ پدر توجهى نکرد و چیزى نگذشت که موج، بین پدر و پسر حائل شده و پسر جزء غرق شدگان گردید.

 

نوح علیه السلام هیچ احتمال نمى‌داد که پسر در باطن دلش کفر پنهان کرده باشد و تاکنون اگر اظهار اسلام مى‌کرده از باب نفاق بوده باشد، برخلاف همسرش که نوح از کفر او خبر داشته و بطور قطع اگر پسرش را نیز مانند همسرش کافر مى‌دانسته هرگز تقاضاى نجات او را نمى‌کرده، براى این که این خود نوح علیه السلام بود که از خداى عزوجل درخواست کرد تا دیارى از کفار را زنده نگذارد و بنا بر حکایت قرآن کریم گفته بود: «رَبِّ لاتَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لایَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً»: پروردگارا این قوم کافر را هلاک کن و دیارى از ایشان را بر روى زمین باقى مگذار، که اگر ایشان را باقى بگذارى بندگان پاک و باایمانت را گمراه مى‌ کنند و فرزندى هم جز بدکار و کافر از آنان به ظهور نمى‌رسد. (سوره نوح، آیه ۲۶ و ۲۷)

 

و نیز خود او بوده که به حکایت قرآن در دعایش گفته بود: «فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»: بارالها! بین من و قوم، حکم فرما و به ما گشایشى عطا کن و من و مؤمنانى که با من همراهند از شر قوم نجات ده. (سوره شعراء، آیه ۱۱۸) و چگونه ممکن است خود او با آگاهى از کفر باطنى پسرش مع ذلک نجات او را از خدا بخواهد؟ با این که قبلا فرمان خداى تعالى را شنیده بود که فرمود: «وَ لاتُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ». (سوره هود، آیه ۳۷)

 

نوح علیه السلام با حائل شدن موج بین او و فرزندش و در حالى که بى خبر از کفر باطنى پسرش بود دچار اندوهى شدید شد و پروردگار خود را چنین نداء کرد که: «رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ» (سوره هود/آیه ۴۵) پروردگارا این پسر من از اهل من است و وعده تو، به این که اهل مرا نجات دهى حق است و تو احکم الحاکمینى یعنى حکمت از حکم هر حاکم دیگرى متقن تر است، و تو در قضایى که مى‌ رانى جور و ستم نمى‌‌کنى و حکمت ناشى از جهل به مصالح واقعى نیست، بنابراین لطف کن و به من خبر ده که واقعیت فرزند من چیست و با این که او اهل من است چرا مستوجب عقاب شده است؟

 

در این جا عنایت الهى شامل حال نوح شد، و نگذاشت به طور صریح درخواست نجات فرزند خود را کند، – و یا به عبارت دیگر درخواستى کند که به واقعیت آن علمى ندارد – خداى تعالى در پاسخش به وى وحى فرستاد که اى نوح پسر تو اهل تو نیست، او عمل غیرصالحى است، پس زنهار که مبادا با من درباره نجات او روبرو شوى و درخواست نجات او را بکنى، که اگر چنین درخواستى کنى درخواستى کرده اى که به واقعیت آن آگاهى ندارى و من تو را پند مى‌ دهم که مبادا از جاهلان باشى.

 

بعد از این وحى، نوح علیه السلام از واقع امر آگاه شد و به پروردگارش ملتجى گشت که: پروردگارا من پناه مى‌ برم به تو از این که از تو چیزى بخواهم که علمى به واقعیت آن ندارم، و از تو درخواست مى‌ کنم که عنایت شامل حالم بشود و با مغفرتت مرا بپوشانى، و با رحمتت بر من عطوفت کنى، که اگر غیر این کنى از زیانکاران خواهم شد.[۶]

منابع:

  1.  قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، فاطمه مشایخ، ص۱۱۲٫

  2. پرش به بالا أنساب الأشراف، احمد بن یحیى بلاذرى، ج۱، ص۳٫

  3. پرش به بالا با استفاده از سوره اعراف، سوره هود و سوره نوح

  4. پرش به بالا سوره بقره، آیه ۲۱

  5. پرش به بالا با استفاده از سوره هود و سوره صافات

  6. پرش به بالا ترجمه المیزان، موسوى همدانى، سید محمدباقر، ج۱۰، ص۳۷۱٫