پیش از خواندن کتاب ملکوت باید بدانیم که با یک اثر ساده مواجه نیستیم. بلکه وارد دنیای سورئال یا بهتر است بگویم وارد رئالیسمی جادویی می‌شویم.

دنیایی که بار فلسفی عمیقی بر دوش دارد. باید بدانیم این کتاب صرفا یک داستان نیست. پشت این روایت، بار فلسفی عمیقی قرار گرفته.

پر بیراه نیست که ملکوت را تنها اثر ایرانی می‌دانند که قابل قیاس با شاهکارِ صادق هدایت، یعنی بوف کور است. در ادامه به نقد کتاب ملکوت خواهیم پرداخت.

درباره کتاب:

ملکوت شخصیت‌های آنچنان زیادی ندارد، ولی هر شخصیت در این داستان، می‌تواند نمادِ یک واقعیت یا اشاره‌ای به بخشی از فلسفه‌ای باشد که نویسنده سعی دارد آن را منتقل کند.

در واقع می‌شود گفت شخصیت‌های کتاب ملکوت وسیله‌ای برای انتقال مخاطب به مفهومِ مورد نظر نویسنده هستند.

کتاب با حلول جن در پیکر آقای مودت آغاز می‌شود.

حالا دوستان او که برای تفریح در باغی خارج از شهر با آقای مودت دور هم جمع شده بودند می‌خواهند او را به شهر پیش دکتر حاتم ببرند. ما دوستان آقای مودت را با این اسامی می‌شناسیم: منشی، مردی چاق، و آقای ناشناس.

اطلاعاتی که از دکتر حاتم، شخصیت محوری داستان به دست می‌آوریم از همان ابتدای کار برای‌مان عجیب جلوه می‌کند.

او مردی است چهارشانه، که نیمی از بدنش جوان، و نیم دیگرش سالخورده است، تا ساعت یک بامداد بیشتر بیمار نمی‌پذیرد، ولی شب‌ها همیشه بیدار است،

در جواب اینکه چند سال دارد می‌گوید سنش خیلی زیاد است ولی نمی‌داند چند سال دارد! همیشه عقیم بوده و هیچ فرزندی ندارد.

ولی هرسال همسران و شاگردان جدیدش را می‌کشد و با آن‌ها صابون درست می‍کند!

البته کسی از قتل‌های او خبر ندارد و ما این را از طریق گفتگوی محرمانه‌ای که با مرد ناشناس انجام می‌دهد متوجه می‌شویم.

در واقع بعد از دیدار دوستان آقای مودت با دکتر حاتم و بعد از درمان آقای مودت، دکتر حاتم آقای ناشناس را به کناری می‌کشد و تمام اعمال پنهانی‌اش را صادقانه برای او بازگو می‌کند.

او بعد از اعتراف قتل‌هایش، از آمپول‌هایی می‌گوید که به مردم تزریق می‌کند.

دکتر حاتم مردم را با این آمپول‌ها فریب می‌دهد، به آن‌ها می‌گوید ماده تزریقی‌اش قدرت افزایش طول عمر را دارد، و مردم هر روزه به مطبش هجوم می‌آورند تا با این تزریقات طول عمرشان زیاد و قدرت باروریشان افزایش یابد.

در صورتی که این ماده تزریقی سمی است که تا هفت روز آینده قرار است همه مردم شهر را بکشد و شهر را به قبرستانی تبدیل کند.

دکتر حاتم مردم را احمق‌هایی می‌داند که هیچ لذت و امید دیگری نمی‌توانند از این زندگی سراسر پوچ بیرون بکشند و آگاه از این پوچی نیستند.

او می‌گوید انسان‌هایی که احمق و نادان نیستند برای این آمپول‌ها به سراغ من نمی‌آیند، و من نیز کاری به آنها ندارم.

اما سزای مردمی که پیش من می‌آیند، همین مرگ است. از دید دکتر حاتم، هفت روز دیگر که همه می‌میرند، روز فرخنده‌ای است….

مشخصات کتاب

  • کتاب ملکوت
  • نویسنده: بهرام صادقى
  • انتشارات: کتاب زمان
  • تعداد صفحات: ۱۱۲