داستان حضرت هود
پس از کم آبى محسوسى که دامنگیر قوم هود شده بود یک روز، ابرى تیره و خاکسترى ، در گوشه آسمان پدیدار شد. کافران ، به تصور اینکه این ابر مزارعشان را سیراب و زنده خواهد کرد، سخت شادمان شدند. همه ، زن و مرد و کوچک و بزرگ ، گرد آمده بودند و به آسمان مى نگریستند. یکى از آن میان گفت :
– این نسیم لطیف ، طلایه همان ابر است .
دیگرى گفت :
– این هود دیوانه کجاست ؟ او براى ما عذاب مى طلبید. او را بیاورید تا ببیند که خدایان ما سرانجام بر خداى او پیروز شدند و اینک آن ابر، در دست این نسیم ، تا بالاى کشتزارهاى تشنه ما خواهد آمد و آنگاه … باران ، باران خواهیم داشت !
ابر کم کم پیشتر آمد و تمام آن نواحى را پوشاند. سپس نسیمى که از آن شادمانه یاد مى کردند تندتر شد و رفته رفته به صورت تندباد با قوت بسیار، همراه با صدایى دهشت زا، وزیدن آغاز کرد.
اما حتى یک قطره باران هم نبارید!
لبخندها از لبان محو شد و به جاى آن ، وحشت و هراس در دلها نشست . هود، آرام و مطمئن ، اما به سرعت ، خود را به مردم رساند و فریاد برآورد:
– اى مردم ، استغفار کنید و به خداى یکتا روى بیاورید. این آغاز همان عذابى است که شما را سالها از آن بیم مى دادم .
بتهاى خود را بشکنید و همه به پروردگار یگانه سجده برید و از او طلب عفو کنید.
ولى آن قوم بت پرست و مغرور که یک عمر سخنان هود را به مسخره گرفته بودند، در آن لحظه خطیر نیز چشم بر حقیقت بستند و همچنان بر عقیده خود پاى فشردند:
– خیر این ابرى است که براى ما باران خواهد آورد.
هود گفت :
– به خداى چنین نیست ، این همان عذاب خداست .
طوفان چنان سخت شد و سخت تر که حیوانات اهلى در بیابان به هوا برخاستند و درختها از جا کنده شد. قوم هود از ترس به خود لرزید و به خانه هایشان پناه بردند؛ به این امید که از این بلاى ناگهانى جان به در برند! اما باد چنان بى وقفه و پرقدرت و هولناک مى وزید که جز خانه هود که او و پیروانش مؤ منش در آن جاى گرفته بودند، بقیه خانه ها از زمین کنده شد و هر یک از آنها به گوشه اى پرت و دور افتاد.
آن قوم خود پرست و بت پرست نیز چون نخلهایى از ریشه برکنده به دام بلا گرفتار شدند و جز هود و یارانش ، احدى از آنان باقى نماند.
قوم هود، در سرزمینى به نام (احقاف ) در جنوب شبه جزیره عربستان بین یمن و عمان ، زندگى مى کردند.(۲۲) بیش و کم ، همه تنومند و بلند بالا و قوى هیکل و تندرست و از نعمتهاى بى کرانى برخوردار بودند و در آسایش و رفاه ، روزگار مى گذرانیدند.
زراعتى پررونق و آبى فراوان و باغهایى سر سبز و خانه هایى کاخ مانند داشتند. ولى این همه نعمت و برکت را عطیه بتهایى مى دانستند که معبود آنها بود. از این بتها را ارج مى نهادند و به نیایش آنها مى پرداختند و در برابر آنها به تضرع و کرنش مى نشستند و به هنگام محنت ، چاره مشکل را از آنها درخواست و التماس مى کردند.
بت پرستى این قوم ، سرانجام به آنجا کشید که فساد اخلاق و تباهى ارزشها و ظلمت کفر همه گیر شد و دامنه ظلم و ستم و فشار اجتماعى از حد گذشت . محرومان جامعه بیش از پیش استثمار مى شدند و میان ضعفا و توانگران ، چنان فاصله اى به وجود آمده بود که هر دم تحمل ناپذیرتر و خردکننده تر مى شد.
براى هدایت آن ستمکاران و دعوت به پرستش پروردگار و نشر فضایل اخلاقى و عدالت اجتماعى و زدودن فساد و شرک و بت پرستى ، خداوند هود را به پیامبرى فرستاد. هود، خود از همان قوم بود؛ به زبان آنان سخن مى گفت و با رفتار و کردار و خلق و خوى آنان آشنایى داشت .
او هم به لحاظ نسب ، اصیل بود و هم از جهت اخلاق ، نمونه . هم اراده اى آهنین داشت و هم شکیبا و بردبار بود. از این حیث ، با عزمى راسخ و ایمانى خلل ناپذیر، دعوت خود را آغاز کرد:
– اى مردمان ، اى قوم من ، چرا این جمادات بى جان را که ساخته خودتان است به پرستش مى گیرید؟ بدانید که شما را خداى یکتایى است که آفریدگار جهان و جهانیان است و هموست که این همه نعمت و خیر و برکت را به شما ارزانى داشته است .
جان شما در دست اوست و هر آنچه جز اوست باطل و زایل است . تنها او را معبود خویش قرار دهید و بدو روى آورید و راه ظلال مپویید.
قوم هود که سالیان متمادى به پرستش بتها خو گرفته و هیچ گاه در مورد آنها تفکر نکرده بودند، با اعتراض و اعتراض به مقابله برخاستند:
– مگر عبادت این خدایان را گمراهى مى دانى ؟ آیا مى خواهى از شیوه پدران خود دست بکشیم و گفته هاى دروغ سفیهى چون تو را تصدیق کنیم ؟
هود، با بردبارى بسیار، جواب مى داد.
– این بتها نه دفع شر مى توانند کرد و نه جلب خیر. نه عقل به پرستش آنها حکم مى کند نه منطق . تنها آن خداى یگانه اى که مبدا آفرینش است و نظام خلقت گواه اوست سزاوار عبادت است .
به خود آیید و به یگانگى او اقرار کنید و از آنچه پیش از شما بر قوم نوح رفت عبرت گیرید. من تنها رسالت او را ابلاغ مى کنم و در این راه شما مزدى نمى طلبم . از شما هستم و به زبان شما سخن مى گویم . اگر به خدا ایمان بیاورید، مشمول رحمت و لطف او مى شوید. ولى اگر همچنان بخواهید بر کفر و لجاج خود اصرار بورزید، بدانید که به عذابى سخت گرفتار خواهید شد.
هر چه هود استدلال مى کرد و از پاداش سخن مى گفت و از عذاب کفر بیمشان مى داد، در آنان تاءثیر نمى کرد. از این بالاتر، او را به سفاهت و بى خردى متهم مى کردند و گفته هاى او را وهم و خرافه مى دانستند.
سرانجام ، هنگام عذاب موعود فرا رسید و از آن سرزمین که روزگازى سر سبز و آباد بود، با مردمى که سالم و بلند بالا و تندرست و ایمن و آسوده بودند، هیچ نماند: درختها کنده ، زمینها زیر طوفان شن مدفون ، خانه ها خراب و مغروران بت پرست زیر خروارها شن و خاک خفته بودند. آن سرزمین چنان ویران شد که هود با یاران خود به حضرت موت هجرت کرد و داستان قوم او، براى عبرت بینان ، عبرت شد.
Thursday, 3 October , 2024