۱۱٫فیلم لگو
- عنوان اصلی: The Lego Movie
- سال تولید: ۲۰۱۴
- کارگردان: فیل لورد، کریستوفر میلر
- امتیاز متاکریتیک: ۸۳ از ۱۰۰
ترانهی «ما شگفت انگیز هستیم» که آهنگ محبوب امت بریکوسکی (با صداپیشگی کریس پرت) است، یک معرفی همه جانبه است از روحی که در فیلم لگو جاری است.
مفهومی که هرچه فیلم پیشتر میرود، عیانتر میشود و تصور مخاطب را از آن نقطه نظر نخستین تصحیح میکند. در ابتدای فیلم و در دوران معرفی امت، این واژهی شگفتانگیز، به ظاهر به زندگی مرتب، مقرراتی، رنگین و پر تحرک آنها بر میگردد.
زندگیای که به نظر کامل میرسد، اما آنچه به چشم میآید، در واقع فریبی بزرگ است و چیزی نیست مگر یک نقاب بدلی و بیارزش از شادی (لبخندِ گشادهی پلیس شهر را بهخاطر دارید؟) و زیر این نمایش دلفریب و رنگین، شهری نفس میکشد ساخته شده از تکههای همسان، شابلونهای طراحی شده و یکدست و آدمهای تحتالامر.
قهرمان فیلم لگو یکی از همین کارگران برنامه ریزی شده است و این گستاخی بزرگ فیلم لگوست. او آدم برگزیدهاش را از خیل ابرقهرمانهای آمده از دل کمیکها و محبوبان پرشمار جهان فانتزی و قهرمانهای حقیقی تاریخ و ورزش انتخاب نمیکند. بلکه کارگری ساده را بر میگزیند که دلش برای یک لگوی اطواری به نام وایلد استایل (با صدای الیزابت بنکس) که بعدا مشخص میشود آرزو داشته پیشگویی مشهور در مورد او باشد، هری میریزد و در نتیجه میافتد وسط داستانی که اصولا بازی آدم معمولیها نیست. حالا کم کم وقتش میرسد که فیلم لگو اصل حرفش را بزند و آن شگفتانگیزی واقعی را که در ترانه پرشورش جاری است، نشان مخاطبانش بدهد: «با هم بودن».
۱۲٫داستان اسباب بازی
- عنوان اصلی: Toy Story
- سال تولید: ۱۹۹۵
- کارگردان: جان لسهتر
- امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
این کمدی در باب رفاقت اولین انیمیشنی است که تماما به شیوهی کامپیوتری ساخته شده. شاید ندانید که فیلمنامهنویسان اولین قسمت از سری فیلمهای «داستان اسباببازی» نامهای مشهوری، چون اندرو استانتون، جاس ودون و جوئل کوئن بودهاند. داستان اصلی را، ولی لسهتر و استانتون و پیت داکتر نوشته بودند.
فیلم در جهانی اتفاق میافتد که اسباببازیها دور از چشم آدمها جان میگیرند و زندگی و معاشرتهای خودشان را دارند. یک عروسک کابوی به اسم وودی اسباببازی محبوب اندی است. وودی کلانتر شهر است تا این که برای اندی یک اسباببازی جدید میخرند: باز لایتیر فضانورد است. وودی و باز درگیر یک رقابت برای جلب توجه اندی میشوند. اما وقتی یکی از آنها به بحران برمیخورد دیگری برای نجاتش همهی تلاشاش را میکند و در نهایت دوستی بین آن دو شکل میگیرد که هر دو را به سوی بینهایت و فراتر از آن میبرد.
این اولین تجربهی انیمیشن کامپیوتری جان لسهتر در پیکسار بود. لسهتر یکی از بنیانگذاران کمپانی پیکسار بود که پیشتر در کمپانی والت دیزنی کار میکرد. دیزنی هم مایل بود روی این انیمیشن کار کند، اما در نهایت و بعد از جلسههای متوالی پیکساریها تصمیم گرفتند «داستان اسباببازی» متعلق به خودشان باشد. همهی کمپانیهای بزرگ از کوکاکولا گرفته تا پپسی اسپانسرهای پخش فیلم شدند.
منتقدان معتقد بودند و هستند که فیلم علاوه بر این که سرگرمکننده است، مبدعانه هم ساخته شده. فیلمی که اعضای یک خانواده در سنین مختلف میتوانند از آن لذت ببرند.
۱۳. شگفتانگیزان
- عنوان اصلی: The Incredibles
- سال تولید: ۲۰۰۴
- کارگردان: برد بیرد
- امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰
این تنها فیلم پیکساریهاست که خانوادهای کامل و متشکل از پدر، مادر و فرزندان در آن حضور دارند. به علاوه اولین فیلم دیزنی/پیکسار بود که درجه پی جی (PG) گرفت. عنوان اولیهی فیلم «شکست ناپذیرها» بود. در زمان ساخت، پیکساریها از این پروژه با عنوان «لباس چسبانها» یاد میکردند.
ایدهی مرکزی این فیلم از اوایل دهه نود در ذهن براد برد شکل گرفت. او داستان را بر مبنای تجربه شخصی خودش در کنار آمدن با کار و مشکلات خانوادگی خودش قرار داد.
این انیمیشن کامپیوتری ابرقهرمانی داستان یک خانوادهی ابرقهرمان به نام پار است. در روزگاری که نظر عموم مردم نسبت به ابرقهرمانها به دلیل خرابیهایی که آنها به بار آوردهاند، منفی است خانوادهی پار که اسم قهرمانیشان «شگفتانگیزان» بوده خودشان را بازنشسته میکنند. پانزده سال بعد اتفاقاتی میافتد که مجبور میشوند برگردند تا با دشمنان مردم مبارزه کنند.
این انیمشن که با بودجهی زیر ۱۰۰ میلیون دلار ساخته شد بالای ۶۳۰ میلیون دلار فروش کرد. منتقدان معتقدند که انیمیشن «شگفتانگیزان» به ژانر ابرقهرمانی نفس تازهای بخشید و شوخطبعی و هوش را وارد این ژانر کرد. صحنههای اکشن انیمیشن دلپذیر هستند و کمدی آن هم واقعا بامزه از کار درآمده است.
۱۴. سه قلوهای بلویل
- عنوان اصلی: The Triplets of Belleville
- سال تولید: ۲۰۰۳
- کارگردان: سیلوین شومه
- امتیاز متاکریتیک: ۹۱ از ۱۰۰
اولین فیلم بلندی که سیلوین شومه کارگردان فرانسوی ساخت با تحسین زیاد مواجه شد. فیلم با یک فلاشبک از سه قلوهای بلویل شروع میشود. سه خوانندهای که اوایل قرن بیستم کنار همدیگر روی صحنه اجرا میکردند. بعد داستان روی مادام سوزا متمرکز میشود که به تنهایی پسربچهای را که به نظر میرسد نوهاش باشد بزرگ میکند. مادام سوزا سعی میکند با خرید یک پیانو بیعلاقگی او را برطرف کند که موفق نمیشود. بعد برایش یک سگ به اسم برونو میخرد. اما چیزی که پسرک مشتاقش است دوچرخهسواری است.
پسرک در مسابقات تور دو فرانس شرکت میکند، اما مافیا او و دو دوچرخهسوار دیگر را میدزدد. مادربزرگش در پی یافتن او از سه قلوهای بلویل کمک میگیرد.
انیمیشن درجهی PG-۱۳ را دریافت کرد که یعنی کودکان زیر ۱۳ سال باید آن را با بزرگترها ببینند و به این ترتیب تبدیل به اولین فیلمی با این درجهبندی شد که توانسته نامزد جایزهی اسکار شود. جزییات این انیمیشن در ساختار و قصه تحسینبرانگیز است. انیمیشنی که سبک سورئالی دارد و عجیب و غریب است، اما همین غرابتش جذابش کرده.
۱۵. مری و مکس
- عنوان اصلی: Mary and Max
- سال تولید: ۲۰۰۹
- کارگردان: آدام الیوت
- امتیاز متاکریتیک: ۸۰ از ۱۰۰
قصهی آشنایی و دوستی دو موجود کاملا متفاوت و غریبه با هم از طریق مکاتبه. یکی از آنها مری یک دختر هشت سالهی تنهاست که در ملبورن استرالیا زندگی میکند و دیگری مکس، یک مرد چهل و چهار سالهی چاق که ساکن نیویورک است. دوستی مری و مکس، علیرغم همهی بالا و پایینهای زندگی بیست سال دوام میآورد، بدون این که در طول این سالها یکدیگر را ببینند.
از آن انیمیشنهایی که آنقدر لایههای مختلف دارد که برای درک و لذت بردن از هر سطحش باید هم کودک باشی و هم بزرگ. بعید است آدام الیوت، کارگردانش، آن را برای بچهها ساخته باشد. تلختر و واقعتر از آن است که به دنیای بچهها تعلق داشته باشد و در عین حال آنقدر ساده و لطیف است که فقط از یک بچه میشود انتظار داشت این دنیای دوستداشتنی را درک کند.
مری و مکس در رابطهشان مسیر کمال را طی میکنند. هر دو یاد میگیرند که خودشان را دوست داشته باشند، آدمها را آنطور که هستند بپذیرند و به آنها عشق بورزند و تا حدی تقدیرگرایانه به زندگی نگاه کنند. یعنی همانطور که مکس میگوید: «هر چه که قرار است اتفاق بیفتد، همان میشود.»
تنهایی و شناخت از خود وجه مشترک مری و مکس است. شاید اگر مری تا این حد شبیه مکس نبود، او هرگز جرات نمیکرد دیوار تنهاییاش را بشکند و قدم به دنیای پیچیده و اسرارآمیز دوستی و دوست داشتن بگذارد. مری موفق میشود که مکس را اهلی کند. اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردنی که خلاصی از آن دیگر ممکن نیست. حالا دیگر مری و مکس بیشتر از هر دو آدم دیگری در دنیا به هم نزدیک هستند و حرف هم را میفهمند.
یادتان باشد موقع تماشای «مری و مکس» احساساتتان را رها کنید. از اینکه سر صحنهی آخر اشک میریزید خجالت نکشید. مکسهای این دنیا با لبخند میمیرند تا چراغهای شهرها را روشن کنند و دوستانشان را حتی بعد از مرگ هم از عشق سرشار میکنند. «مری و مکس» هم مخاطبش را از نابترین احساسات انسانی سرشار میکند. بعد از دیدن فیلم به این فکر میافتید که مگر در دنیا مسالهای هم مهمتر از تنهایی و غصههای دو تا آدم خمیری وجود دارد؟
۱۶. رتتویی
- عنوان اصلی: Ratatouille
- سال تولید: ۲۰۰۷
- کارگردان: برد بیرد
- امتیاز متاکریتیک: ۹۶ از ۱۰۰
برخلاف «وال ای» یا «کمپانی هیولاها» یا «داستان اسباببازی» اینبار اسم انیمیشن محصول پیکسار ربطی به قهرمانش ندارد بلکه اشاره به محصولی است که قهرمان تولید میکند. همین اولین تفاوت انیمیشن «رتتویی» با بقیه کارهای پیکسار است. اینجا قهرمان به اندازه بقیه انیمیشنها تاثیرگذار نیست بلکه مجموعهای از وقایع و داستانکها و شخصیتهاست که به شکلگیری «رتتویی» منجر میشود.
«رتتویی» غذایی فرانسوی که با بادمجان و سبزیجات تهیه میشود و رمی، موش سرآشپز، چنان دستور پخت و ذائقهی فوقالعادهای برای طبخ این غذا دارد که او را از یک موش سادهی خیابانی به مقام یک سرآشپز میرساند. فرمول قصه فرق چندانی با بقیه انیمیشنهای پیکسار ندارد: این که مهم نیست در چه جایگاهی قرار داری کافی است همه سعی و تلاشت را به کار گیری و از مغزت و ایدههای جدید استفاده کنی تا از دیگران متمایز شوی و به جایی برسی که استحقاقش را داری.
فرقش با بقیهی انیمیشنها در لوکیشنی است که ماجرا اتفاق میافتد. نه یک شهر فانتزی و نه کرهی زمین بعد از آخرالزمان. این جا پاریس است؛ و این لوکیشن پاریس تاثیرش را در قصه میگذارد. شهری که به دو چیز معروف است: فضای رومانتیک و غذاهای خوشمزهاش. دومی که اصلا بستر اصلی انیمیشن است و آن فضای رومانتیک نه فقط بین لینگویینی و کولت که در تمام طول انیمیشن بین رمی و آشپزی و حتی آنتوان ایگوی منتقد و غذاها در جریان است.
کل انیمیشن «رتتویی» شبیه یک رومانس درجه است که مقدار زیادی شوخطبعی هم با آن مخلوط شده. رمی از همان ابتدا با یک موهبت از بقیه همنوعانش متمایز شده: او فرق بین آشغال و غیرآشغال را میداند. تعمیمش که بدهید این یکجور هنر است. هنر درک و دریافت زیبایی و تمیز دادن آن از چیزهای تقلبی. همین میتواند پیوند میان رمی و ایگو باشد.
۱۷٫بالا
- عنوان اصلی: Up
- سال تولید: ۲۰۰۹
- کارگردان: پیت داکتر
- امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
کارل، پیرمرد ۷۸ ساله، هزاران بادکنک را به خانهاش وصل میکند تا به وسیلهی آنها بتواند به آرزوی دیرینهی خودش و همسرش الی که حالا مرده، جامهی عمل بپوشاند و به قلب وحشی آمریکای جنوبی سفر کند. درست بعد از شروع این سفر، کارل متوجه میشود که در این ماجراجویی تنها نیست و یک پسربچه به نام راسل هم در این سفر همراهیاش میکند. راسل و کارل در طول این سفر با اتفاقهای جالب و عجیبی روبهرو میشوند؛ و کارل هم موفق میشود اسطورهی دوران کودکیش چارلز مونتز را ملاقات کند.
حالا دیگر آن تصویر هزاران بادکنک که به یک خانه وصل شدهاند و باعث پروازش میشوند تبدیل به شمایل شده است. ایدهی اصلی پیت داکتر فرار از زندگی بود زمانی که زندگی سخت و تلخ و عصبیکننده میشود. داکتر و یازده هنرمند دیگر پیکسار برای سه روز به ونزوئلا رفتند و تحقیقاتی انجام دادند تا طراحی حیوانات و طبیعت کاملا رئالیستی به نظر برسد.
در نهایت «بالا» تبدیل به انیمیشن خوش آب و رنگی شد که بیش از ۷۳۵ میلیون دلار فروش کرد. فیلم نامزد پنج جایزهی اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم شد و بعد از «دیو و دلبر» دومین انیمیشن تاریخ سینماست که توانسته در این بخش هم نامزدی کسب کند.
«بالا» انیمیشنی هیجانانگیز، بامزه و به طرز نیشداری ماجراجویانه است.
۱۸. کوکو
- عنوان اصلی: Coco
- سال تولید: ۲۰۱۷
- کارگردان: لی آنکریچ
- امتیاز متاکریتیک: ۸۱ از ۱۰۰
انیمیشن «کوکو» ساختهی لی آنکریچ یکی از مغزهای متفکر پیکسار کنار اندرو استانتون و جان لسهتر است. لسهتر تهیهکننده این انیمیشن بود که برندهی اسکار بهترین انیمیشن سال هم شد.
انیمیشنی با رنگهای زنده، معرفی فرهنگ یک کشور غیرآمریکایی و پر از موسیقیهای درجه یک. (یکی از قطعات موسیقی فیلم برندهی بخش بهترین ترانهی اسکار هم شد.)
«کوکو» اسم یک پیرزن شیرین است که دچار آلزایمر شده. نتیجهاش میگل عاشق موسیقی است، اما در خانواده آنها موسیقی قدغن شده، چون روزی روزگاری پدر کوکو آنها را ترک کرده تا بتواند موسیقیاش را جهانی کند.
انیمیشنی در باب اهمیت اینکه باید به دنبال رویای خودتان بروید و در عین حال یادتان باشد که خانواده بزرگترین سرمایه جهان است. حانواده به معنای حمایت کامل است برای رسیدن به اهداف؛ و خانواده خوب شما را برای کسی که واقعا هستید سرزنش نمیکند. حدود یک ساعت و چهل دقیقه زمان «کوکو» است که برای یک انیمیشن کمی طولانی است، اما مطمئن باشید حتی یک لحظه هم خسته نمیشوید. یک سکانس اضافه هم ندارد؛ و مهمتر از همه بیشتر از آنکه یک انیمیشن کودکانه باشد یک فیلم خانوادگی است.
از لحاظ بصری انیمیشن «کوکو» واقعا غنی است و روایت تفکر برانگیزی هم دارد که به شدت تاثیرگذار است.
۱۹. دیو و دلبر
- عنوان اصلی: Beauty and the Beast
- سال تولید: ۱۹۹۱
- کارگردان: کرک وایز، گری تروسدیل
- امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
اینبار دیزنی دیرتر از بقیه سراغ یک قصهی فرانسوی میرود.
نزدیک به پنجاه سال بعد از ژان کوکتو و فیلم «دیو و دلبرش»، دیزنی با دستکاری در قصه و بخصوص در شخصیتپردازی بل یکی از محبوبترین انیمیشنهایش را خلق میکند.
بل حتی شاهزاده هم نیست. برخلاف قصهی اصلی پدر ثروتمندی هم ندارد هرچند رابطهاش با پدر همانطور خاص و دوستانه است. بل پایش را از صرف زیبایی و مهربانی فراتر میگذارد و دنبال کسب تجربههای جدید در جهان است. بل کتاب میخواند. اهل آموختن است. در نهایت، اما به خاطر پدر به قصر دیو پا میگذارد و زندانی او میشود. اما بل مهربان است و کمکم دلش به حال دیو تنها میسوزد. سکانس شام خوردن بل با دیو و خو دادن او به آداب انسانی میرود در فهرست همان چیزهایی که بل را از سایر قهرمانان زن دیزنی متمایز میکند. زنی که قدرت تغییر دارد و روی مردش اثرگذار است. بل عاشق دیوی میشود که جادویش به یک گل سرخ بند است.
این انیمیشن رومانتیک-فانتزی بعد از یک دوره دوباره دیزنی را احیا کرد. انیمیشنی که غنای رومانتیک آن فوقالعاده است و قطعات موسیقی آن دلرباست.
۲۰. شیر شاه
- عنوان اصلی: The Lion King
- سال تولید: ۱۹۹۴
- کارگردان: راجر الرز، راب مینکوف (محصول دیزنی)
- امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
برای این که ببینید چهقدر انیمیشن مهمی است همین بس که امسال یکی از بازسازیهای دیزنی به آن اختصاص پیدا کرد. فیلمی که همه در مقایسه با انیمیشناش به آن امتیاز کمی دادند. انیمیشن حالا کلاسیک شدهی دیزنی توانست یکبار دیگر نام این کمپانی را که کمکم میرفت زیر سایهی پیکسار و دریمورکز و انیمههای ژاپنی استودیوی گیبلی قرار بگیرد، زنده کرد.
دان هان از مدیران دیزنی دربارهی ساخت انیمیشن «شیر شاه» به یاد میآورد که: «ما اول «شیرشاه» را به شکل یک پروژهی کوچک دیده بودیم، چون در آن زمان استودیوی دیزنی باید خیلی کم ریسک میکرد.
قصهی فیلم درباره توله شیری بود که عمویش او را هدف قرار میدهد تا بکشد و صاحب تاج و تخت شود. همه چیز بر اساس آهنگی از التون جان ساخته شد. مردم وقتی ایدهی اصلی فیلم را میفهمیدند فقط میگفتند: «چی؟ قصه یک بچه شیر؟ خب موفق باشید!»، اما ذائقهی تماشاگران بعد از نمایش فیلم آن را پسندید و احساساتشان را تحریک کرد.» واقعیت همین بود.
Tuesday, 5 December , 2023